فرض کنید که در خانه هستید و پنج اتفاق زیر همزمان پیش میاد.
1- تلفن زنگ میزنه
2- بچه تان گریه میکنه.
3-یکی داره در خونه رو می زنه و صداتون میکنه.
4- لباس ها را بیرون روی طناب پهن کرده اید و بارون میگیره .
5- شیر آب رو در آشپز خانه باز گذاشتید و آب داره سر ریز میشه.
خب حالا با این وضعیت شما به ترتیب کدوم کار ها رو انجام میدید، یعنی از شماره ی 1 تا 5 رو با چه اولویتی انجام میدید؟
زیگموند فروید
فروید یکی از بارزترین شخصیت های علمی قرن بیستم است. او در 6 ماه مه 1856 به دنیا آمد و در در 23 سپتامبر 1939 از دنیا رفت. او اطریشی بود و از بنیانگذاران دانشکده روانپزشکی. بیشترین شهرت فروید مربوط به کار های او در زمینه روان شناسی تمایلات جنسی، رویا ها و ضمیر نا خود آگاه است. او به عنوان پدر علم روان تحلیل گری شناخته می شود.
هر یک از 5 مورد بالا نشون دهنده یکی از جنبه های زندگی شماست
****************************
زنگ تلفن، نشانه شغل و کار شماست
گریه بچه، نشان دهنده خانواده است
زنگ در خونه ، نشان دهنده دوستان شماست
لباس ها، نشان دهنده پول هستن
بستن شیر آب، نشان دهنده میل جنسی است
آیا نحوه خوابیدن ما، می تواند حاوی اطلاعاتی در مورد شخصیت ما باشد؟ این ایده که موقعیت بدن حین خواب و شخصیت به هم ربط دارند، چیز تازه ای نیست. روانکاوان از دیر باز در پی اثبات چنین چیزی بوده اند و داشتن چنین ارتباطی شاید در بعضی از افراد تا اندازه ای واقعی بنظر برسد ...
خوب! هر کسی ممکن است این سوال ناخوشایند را از خودش پرسیده باشد و پیش خودش حدسهایی زده باشد، اما با کمک سایت Your face in 20 years میتوانید، عملا ببینید که چه بالایی بر سر چهرهتان خواهد آمد!
کافی است که جنسیت و سن و اعتیاد خود! را مشخص کنید، تا سایت بتواند نمایی از آینده به شما بدهد.
به علاوه میتوانید این عکس خودتان یا چهره درب و داغان دوستتان را با بقیه به اشتراک بگذارید!
در مقایسه با سایتهای دیگر که کار مشابهی میکنند، ویژگی این سایت این سایت که به صورت خودکار چهره را شناسایی میکند و لازم نیست که شما حتما عکسی آپلود کنید که در آن سرتان صاف باشد یا مثلا بعد از آپلود، جای چشم و گوشه دهان و خط رویش مو را مشخص کنید.
سایتهایی از این دست در اینترنت زیاد هستند و حتما شما هم به کرات آنها را دیدهاید، وجه مشترک همه آنها این است که یا گرفتن یک عکس، یک جلوه ثابت و در عین حال جالب روی آن اعمال میکنند.
حالا تصور کنید که برنامهنویسان ما هم بتوانند چنین سایتهایی بسازند، در ابعاد بینالمللی تبلیغش را بکنند و آگهی هم در آن جذب کنند! چنین کاری ممکن است، فقط مقداری هوشمندی میخواهد و بس.
کمتر کسی میتواند از وسوسه سر زدن به این سایتها و تجربه مشاهده تغییر و تحول عکسهای خود و دوستانش مقاومت کند. منتها باید مؤسسان چنین سایتی با ذائقه جامعه آنلاین آشنا باشند تا بلافاصله در سایتشان جلوههای بهروز را اضافه کنند.
سایتی را تصور کنید که کارش این باشد که عکس شما را بگیرد و آن را شبیه کارکترهای مشهور سینمایی، سیاسی یا هنری کند، از کاپیتان جک اسپارو تا ژوکر و ناویهای آواتار!
پسر : سلام،خوبی؟ مزاحم نیستم؟
دختر: سلام، خواهش می کنم asl plz ؟
پسر : تهران/وحید/۲۶ و شما؟
دختر: تهران/ نازنین/ ۲۲
پسر: اِ اِ اِ ، چه اسم قشنگی! اسم مادر بزرگ منم نازنینه.
دختر: مرسی! شما مجردین؟
پسر: بله. شما چی؟ ازدواج کردین؟
دختر: نه، منم مجردم. راستی تحصیلاتتون چیه؟
پسر: من فوق لیسانس مدیریت از دانشگاه MIT آمریکا دارم. شما چی؟
دختر : من فارغ التحصیل رشتهی گرافیک از دانشگاه سُربن فرانسه هستم.
پسر: wow چه عالی! واقعا از آشناییتون خوشحالم.
دختر : مرسی. منم همین طور. راستی شما کجای تهران هستین؟
پسر: من بچهی تجریشم. شما چی؟
دختر : ما هم خونمون اونجاس. شما کجای تجریش می شینین؟
پسر: خیابون دربند. شما چی؟
دختر : خیابون دربند!؟ کجای خیابون دربند؟
پسر : خیابون دربند، خیابون...... کوچه...... پلاک......، شما چی؟
دختر: اسم فامیلی شما چیه؟
پسر: من؟ حسینی! چطور!؟
دختر: چی؟ وحید تویی؟ خجالت نمی کشی چت می کنی؟ تو که گفتی امروز با زنت می خوای بری قسطای عقب موندهی خونه رو بدی! مکانیکی رو ول کردی نشستی چت می کنی؟
پسر : اِ، عمه ملوک شمائین؟ چرا از اول نگفتین؟ راستش! راستش!
دیشب می خواستم بهتون بگم امروز با فریده....، آخه می دونین...........
دختر : راستش چی؟ حالا آدرس خونهی منو به آدمای توی چت میدی؟ می دونم به فریده چی بگم!
پسر: عمه جان ! تو رو خدا نه! به فریده چیزی نگین! اگه بفهمه پوستمو میکّنه! عوضش منم به عمو فریبرز چیزی نمی گم!
دختر: او و و و م خب! باشه چیزی بهش نمیگم. دیگه اسم فریبرزو نیاریا!
راستی من باید برم عمو فریبرزت اومد. بای
پسر: باشه عمه ملوک! بای......
:: موضوعات مرتبط:
مطالب جالب ,
,
:: برچسبها:
چت ایرانی ,
:: بازدید از این مطلب : 247
در همین روزها بود که نیمه های شب از اداره آتش نشانی به پسر ادیسون اطلاع دادند، آزمایشگاه پدرش در آتش می سوزد و حقیقتا کاری از دست کسی بر نمی آید و تمام تلاش ماموان فقط برای جلوگیری از گسترش آتش به سایر ساختمانها است!
آنها تقاضا داشتند که موضوع به نحو قابل قبولی به اطلاع پیرمرد رسانده شود…
پسر با خود اندیشید که احتمالا پیرمرد با شنیدن این خبر سکته می کند و لذا از بیدار کردن او منصرف شد و خودش را به محل حادثه رساند و با کمال تعجب دید که پیرمرد در مقابل ساختمان آزمایشگاه روی یک صندلی نشسته است و سوختن حاصل تمام عمرش را نظاره می کند!!!
پسر تصمیم گرفت جلو نرود و پدر را آزار ندهد. او می اندیشید که پدر در بدترین شرایط عمرش بسر می برد.
ناگهان پدر سرش را برگرداند و پسر را دید و با صدای بلند و سر شار از شادی گفت: پسر تو اینجایی؟ می بینی چقدر زیباست؟!! رنگ آمیزی شعله ها را می بینی؟!! حیرت آور است!!!
من فکر می کنم که آن شعله های بنفش به علت سوختن گوگرد در کنار فسفر به وجود آمده است! وای! خدای من، خیلی زیباست! کاش مادرت هم اینجا بود و این منظره زیبا را می دید. کمتر کسی در طول عمرش امکان دیدن چنین منظره زیبایی را خواهد داشت! نظر تو چیست پسرم؟!!
پسر حیران و گیج جواب داد: پدر تمام زندگیت در آتش می سوزد و تو از زیبایی رنگ شعله ها صحبت می کنی؟!!!!!!چطور میتوانی؟! من تمام بدنم می لرزد و تو خونسرد نشسته ای؟!
پدر گفت: پسرم از دست من و تو که کاری بر نمی آید. مامورین هم که تمام تلاششان را می کنند. در این لحظه بهترین کار لذت بردن از منظره ایست که دیگر تکرار نخواهد شد…!
:: موضوعات مرتبط:
مطالب جالب ,
,
:: بازدید از این مطلب : 252